راب کریر Rob Krier
راب کریر در سال 1938 در لوکزامبورگ متولد شد . وی در سال 1959 در دانشگاه تکنیکی مونیخ شروع به تحصیل در رشته معماری و شهرسازی کرد و در سال 1964 فارغ التحصیل شد و بین سال های 1976 تا 1998 استاد دانشگاه تکنیکی وین بوده و همزمان با آن در دفاتر معماری وین نیز مشغول به کار شد . از سال 1993 در دفاتر معماری برلین با همکاری کریستف کول مشغول به کار شد . در حقیقت هسته اصلی کار و تخصص کریر در زمینه فضاهای شهری می باشد . راب کریر از معماران سبک نئوکلاسیک محسوب می شود . وی معتقد است که شهر های انسان مدار سنتی در اروپا در اثر دو واقعه در قرن بیستم ، یعنی جنگ و مدرنیسم ، از بین رفتند و حای آنها را شهرهای امروزین گرفتند که سنخیتی با انسان و خصوصیات روحی و فیزیکی او ندارند . کریر معماری کلاسیک را یک معماری لایزال و بی زمان می داند .
وی در شرح زندگانی خود می گوید : وقتی که 12 ساله بودم به خانه پدربزرگم می رفتم . خانه او بسیار بزرگ بود ، پله های بلند ، سقف های بلند و ساختمانهایی که متعلق به قرون وسطی بودند . پله های سنگی بسیار زیبای آن جلوه خاصی به ان داده بودند . و در قسمتی از آن شهر قدیمی قرار داشت و تمام اجزای این خانه قرون وسطی را تماشا می کردم . حتی قسمتی از آن ، سازه چوبی داشت و قسمتی از ان با خشت ، پوشیده شده بود . پدر بزرگم باغبان بود و به این ترتیب حیاط پشت خانه را تبدیل به باغ کرده بود .در این باغ قدم می زدم و متعجب بودم که چطور این باغ را با ابزارهای دستی ایجاد کرده اند . به اصطبل می رفتم و نگاه می کردم که سم اسب ها را نعل می کردند و تمام حرکات این صنعتگران که در این مجموعه زیبا کار می کردند را زیر نظر داشتم . این مکان که اسم آن استورناخ در لوکزامبورگ بود جایی که جد مادری من در آنجا زندگی می کرد ، تاریخچه بسیار قدیمی داشت و به زمان رومیان بر می گشت و در همان مکان یک بنای مذهبی خیلی قدیمی ، که متعلق به یک شخص انگلیسی بود و یک نمای بسیار زیبای یادمانی داشت ، همیشه توجه من را به خود جلب می کرد . پدر بزرگم نجار بود و عمیم کارگاه کوزه گری و سفالگری داشت . من خودم خیاطی می کردم . در محیطی بزرگ شده بودم که همه صنعتگر بودند . وقتی که 20 ساله بودم و به دانشگاه می رفتم برای خودم 6 عدد پیراهن دوختم . در خانه ، همه کار می کردیم . به این ترتیب همه ما در خانه یاد می گرفتیم که خودمان مستقل باشیم . وقتی که ازدواج کردم مبلمان خانه ام را خودم با دست خودم ساختم . به این ترتیب من یک شناخت نزدیکی با واقعیت و زندگی عملی داشتم .پدرم به سفر خیلی علاقه داشت و ما به سفرهای متعددی می رفتیم . از کشورهای بسیاری دیدن می کردیم که از آن جمله می توان به فرانسه و ایتالیا اشاره نمود . در یکی از سفرها به شهر پیزا رفتیم و من علاقه زیادی به این بناها داشتم و ساعتها به انها نگاه می کردم . من معماری بناهای شهر را به دقت مطالعه می کردم .
از دیگر گرایش های من هنر حجم سازی بود که به علاقه من به معماری کمک کرد . چون عموی من کارگاه سفالگری داشت . من علاقه به ساختن حجم های مختلف با گل داشتم . چنانچه امروز هم فرصتی پیش بیاید حجم هالیی را می سازم که بعدا در کارم عینیت پیدا می کنند . در سن 20 سالگی ، در لوکزامبورگ ، دیپلم گرفتم . من دانش آموز زرنگی نبودم و حتی درسهای زیادی را مردود می شدم و علاقه زیادی به تحصیل در رشته معماری داشتم . گرایش من در طول تحصیلم با حجم سازی و حجم پردازی همراه بود . به گونه ای که سعی می کردم که تمام ایده هایم را به صورت حجم جان ببخشم . در دوران تحصیل وقتی که توانستم تا حدودی خط کشیدن را یاد بگیرم ، سعی می کردم که در تمام مسابقات معماری شرکت کنم . سالهای سال من در تمام مسابقات معماری باختم و هیچ مسابقه ای را نبردم . مدتی بعد متوجه شدم که من خودم مشکل ساز بودم چون اهداف آرمان گونه داشتم و حتی برنامه مسابقات معماری را هم تغییر می دادم . در همان ابتدا بدون اینکه در مورد کار من نظر بدهند آن را کنار می گذاشتند . تحصیل من تمام شد . اما این عدم موفقیت من کماکان ادامه پیدا کرد . من کم کم فکر کردم که این طور نمی توان ادامه داد . اما خوشبختانه خانواده من با مشکلات من کنار می امدند . 5 سال روی یک موضوع علمی کار کردم که از نتیجه این تحقیق سرمایه ای را کسب کردم . موضوع تحقیق در مورد شهر و هویت شهر و شکل شهر بود . این موضوع را در فضاهای شهری می دیدم به این ترتیب که بین فضاهای پر و خالی ، رابطه مناسب اجتماعی وجود نداشت و تمام تلاش من برای توجیه کردن این مسئله بود . به خصوص در شهرهای جدید که پیشینه تاریخی نداشتند . به طوری که زندگی در بناهای ساخته شده در این شهرها جریان نداشت . بناها ، فضاهای شهری را ایجاد کرده بودند اما شکل شهر را نداشتند .
برای این کار مثالهای عملی آوردم . به طور مثال بخشهایی را که دچار مساله و مشکل بودند انتخاب کرده و روی آنها طراحی می کردم و نظر خودم را به صورت عملی نشان می دادم . تمرکز تحقیقم را روی شهر اشتوتکارت قرار دادم و بافت مساله ساز آن را بررسی کردم ، وقتی که کار به پایان رسید کارم را به یکی از شهرسازان معروف دهه 60 و 70 آلمان که خودم هم زمانی پیش او دانشجو بودم ، نشان دادم . با دیدن کار من این موضوع را مطرح کرد که این یک کار علمی نیست بلکه یک کار طراحی و آنالیز طراحی است و نمی توان به عنوان یک کار علمی به آن نگاه کرد . ولی من هرگز ناامید نشدم و سعی کردم کارم را چاپ کنم ولی هیچ ناشری در آلمان پیدا نشد که کار مرا چاپ کند .
در حقیقت به عنوان یک آنالیز طراحی مطرح بود که می توانست برای شهرسازی مفید باشد . به همین دلیل سعی کردم که نتایج این همه زحمت را به گونه ای به چاپ برسانم . آنها می گفتند که این کار خیلی جزیی و تخصصی است و نمی شود برای شهرسازی اشتوتگارت یک همچنین کتابی را چاپ کرد . تا اینکه در سمپوزیمی در اسپانیا با آقایی که پرفسور شهرسازی در بارسلون بود آشنا شدم ، که از یک خانواده معروف معمار ریشه گرفته بود ، به من قول داد که کارم را چاپ کند . همزمان با چاپ کار من توسط اسپانیایی ها ، یکی از ناشران آلمانی پیش من امد و گفت که ما کار تو را چاپ می کنیم به شرطی که هزینه ان را متقبل شوی . ولی من به زحمت هزینه زندگی ام را در می آوردم چطور می توانستم یک کتاب چاپ کنم . در جایی که کار می کردم در زیر زمین ان یک دستگاه چاپ افست بود و تصمیم گرفتم آن را به صورت دستس چاپ کنم . مانوئل یکی از دوستان من ، که پروفسور دانشگاه بارسلون است گفت تو از پس این کار بر نمی آیی . روزها در زیر زمین می رفتم و بسته های کاغذ را دانه دانه زیر دستگاه می گذاشتم و قرار من این بود که در عرض 3 ماه این کار را انجام دهم . البته مانوئل با من شرط بندی کرد که تو موفق نمی شوی ، ولی من موفق شدم . این کتاب که راجع به شکل شهر بود ( تئوری شکل شهر ) در مدت کوتاهی بسیار معروف شد و به چندین چاپ رسید . بسیار جالب بود که بعد از موفقیت من با این کتاب اولین مسابقات معماری را برنده شدم .
مساله این بود که وقتی ما به عنوان طراح با محدودیت های پروژه واقعی روبه رو هستیم ، گاهی اوقات پروژه ها با آن شکل ایده آل ، به گونه ای که طراح تصور می کند در نمی اید و به همین دلیل در مقابل انتقادات آسیب پذیر هستند و طبعا اختلاف سلیقه ها نیز باعث می شوند که پروژه ها نتوانند برنده و موفق شوند . اما برادر من ( لئون کریر ) که از تجربه من درس گرفته بود مستقیما شروع به ارائه پیشنهاداتی راجع به فضاهای شهری و شکل شهر نمود . به طوری که سعی می کرد تئوری های مختلفی را نه تنها برای یک شهر واقعی بلکه برای یک شهر تخیلی و آرمانی پرورش دهد و از اینکه خودش را مستقیما با یک مساله عملی درگیر کند پرهیز می کرد و به همین دلیل او در هیچ یک از مسابقات معماری شرکت نکرد و در سطح یک نظریه پرداز باقی ماند ولی برای من مهم بود که ادعاهایی که می کنم در عمل هم به اجرا درآید تا در مثالهای واقعی تجلی پیدا کنند . اما خوب اجرا کردن این نظریه کار آسانی نبود چون طراح با واقعیت هایی روبرو می شد که مجبور می شد از بعضی ایده آلها عقب نشینی کند . کماکان من در خیلی از مسابقه ها برنده نمی شدم و تنها شانسی که برای خودم دیدم این بود که به دانشگاه بروم و از نظریه پردازیهای خودم در دانشگاه دفاع کنم یعنی به عنوان یک استاد در دانشگاه مشغول به کار شوم . به این ترتیب در دانشگاه وین اتریش ، به عنوان پروفسور انتخاب شدم و این اولین قدم در جهت مطرح شدن من بود و باعث شد اولین مسابقه در طراحی را برنده شوم . من کلاسهایم را برگزار می کردم و عادت داشتم که از خیلی چیزها انتقاد کنم و مشکلاتی را که در بافتهای شهری شان وجود داشت مطرح می کردم . مدت ها گذشت تا متوجه شدم که محیط تغییر کرده و دیگر به سخنرانی ها دعوت نمی شوم و برخوردها با من فرق کرده بود . من حس کردم که اتریشیها از انتقادهای من که بی پروا مطرح می کردم خوششان نمی امد و من را طرد کرده و با کمال احترام من را از فعالیتهای اجتماعی ، رخدادهای معماری و شهرسازی حذف کردند . بعد از 10 سال کار در وین فهمیدم که جای من در آنجا نیست و مردم جنبه انتقاد پذیری را نداشتند . من خیلی ساده لباس می پوشیدم بعد از این همه سال هنوز به جامعه آنها تعلق پیدا نکرده بودم . با این همه تجربه کاری هیچ پروژه ای به من واگذار نمی شد و فکر می کردم که اگر اینجا بمانم دیگر پیشرفتی نخواهم داشت بلکه مرتب بیشتر طرد می شوم . بنا بر این به دلیل پروژه ای که در برلین به من پیشنهاد شده بود تصمیم گرفتم شهر وین را ترک کنم . در آلمان هم بعد از مدتی پروژ ه هایم مقبول مردم عادی شد ، ولی همچنین چیزی در جامعه معماران آلمان اثر معکوس داشت . فقط پروژه عامه پسند بود و بعد از عدم موفقیت در جامعه شهرسازان و معماران آلمان دیگر هیچ پروزه بزرگی در آلمان نداشتم و پروژه های من در کشورهای دیگری مثل هلند و بلژیک اجرا شدند .
نویسنده : مسعود زمانیها
با معمار نمونه همراه باشید