سينما و معماری
دراير: معماري هميشه نزديكترين خوشاوند سينما بوده است. او از مباني يكسان و همانند زيبايي شناسيك در سينما و معماري سخن ميگفت.
موضوع معماري در واقع فيلم است در هر صحنه پس از صحنه.
باور به اهميت تصاوير استيليزه، همواره سينما را در نوسان معماري و نقاشي قرار ميدهد.
يعني رسيدن از تناسب عناصر به تناسب حجمها. واحد تصوير سينمايي يا كادر، بيش از هر چيز منش هندسي و فضايي دارد.
معماري در فيلم جداي از آنكه مستقيم به صورت طراحي صحنه دارد، در تلفيق با عناصر ساختاري سينما جزيي لاينفك از روح سينما گرديده است.
در مراحل ابتدايي، پروسه توليد معماري و سينما يكي است. (پلان- ساهمان، فيلمنامه- توليد) معماران و كارگردانا طي مراحل (ريشههاي) موازي كار خود را خلق ميكنند
بسياري از كارگردان، كار آموزش خويش را ز معماري آغاز ميكنند وبسياري از معماران در حال تجربه (مشغول به كار)، ديده شده كه در هر دو medium كار ميكنند.
ايده ارتباط فضايي بين معماري و فيلم توسط معماران پيدا كرد،؟ زيرا فيلمهاي معماري، معماري را به بازديدكنندهاش آنطوري ارائه ميكند و نشان ميدهد كه معماران هميشه آرزو دارند آنها آنرا تجربه كنند. تركيب (سنتز) فيلم معماري تماشا شده با زمان و شخصيت، پس زمينه و حالت، نتيجه و مفهوم، اجاره بيان ايدههاي معمارانهاي را ميدهد كه توسط اكثريت بازديدكنندگان، ناديده گرفته ميشود. فيلمسازان اما، معماري را براي زمينه (stage) يك ايده به كار ميگيرند. (با دقت در نظر گرفتن حالت و محيط و منظر)
تجربه عملي فضاي معماري توسط فرد درون آن فضا، مشابهت زيادي با برداشت تماشاچي يك سكانس خاص در يك فيلم دارد.
هم معماران و هم فيلمسازان با دنياي و هم (illusion) و ارائه آن (representation) سر و كار دارند.
مشابهت به كارگيري فضا و زمان در معماري و فيلم به پديد آمدن واژهاي به نام Cineplastics انجاميد.
يكي از دلايل معماري (به اضافه طراحي شهري) و تهيه فيلم، جوش دادن و به دست آوردن ارتباطات جديد فضا- زماني است.
در فيلم فاصله بين بيننده و آن چه ديده ميشود، بدواً توسط دوربين زاده ميشود. نيروي ناسازهاي (Paradoxical) بيان فيلمي واضح است. از يك طرف دوربين فاصله مياندازد و از طرف ديگر بيننده را به داخل دعوت ميكند.
تجربه فضا- زمان در معماري بدينگونه است كه، با به جا به شدن و حركت خود بيننده و در طول زمان تا غروب (كه باعث تاثيرات مختلف نور در فضا و مصالح ميشود)، تصوير و فضا تغيير ميكندو در سينما، بدون احتياج به حركت بيننده اين امر صورت ميگيرد. حركتها انتخاب شده و نقطه يا نقاط ديده تعريف شده است و مادر اين حركت را محدود ميكند. پس سينما به طور اخص ديدگاه نيز رائه ميدهد. تصوير قاب شده است؛ كادر بسته و باز ميشود؛ تاكيداتي دارد و با صدا . موسيقي عجين شده است. محدوده بيروني پرده (صحنه)، همانطور كه به اصطلاح تكنيكي- قاب تصوير فيلم- در نظر گرفته ميشود نسيت؛ محدودههايي از يك اثر ماسك گذاري شده است كه تنها مقداري از واقعيت را مينماياند. قاب تصوير ثابت (عكس و نقاشي)، فرد را بع داخل فضا جهت ميدهد و بر عكس آنچه پرده به ما نشان ميدهد به نظر، بخشي از چيزي قطعاً بسط يافته در جهان است- (فيلم پنجرهاي است به دنيا)- قاب گسترش دهنده و بازكننده. آندره بازن- «سينما چيست؟»
– واحد تصوير سينمايي يا كادر، پيش از هر چيز منش هندسي و فضايي دارد. دراير اين نكته را بهتر از ديگران دانست؛ او به خطها، حجمها، موفقيتهاي فضايي و منش معماري گونه سينما دقت كرد. از اين رو ميگفت كه هر چه تصويري از ديدگاه موقعيت فضايي خود بساهتر باشد و عناصرش دقيقتر به دو ساحت تقسيم شود، راه به سوي حضور ساخت چهارم يعني زمان و «ساحت پنجم يعني روح» آسانتر گشوده خواهد شد. اژن فينك زماني كه مينوشت «ما همواره ناگريزيم وجود را محصور در قابي بدانيم و «از چهارچوب و قابي كه حضورش محتوم است جهان را تصوير كنيم»، بر اين نكته تاكيد داشت كه اين محدوديت سازنده گسترش عنصر ذاتي (يت معنوي) هر تصوير است.
ژان نوول ميگفت: معماري مثل سينما در بعد زمان و حركت وجود دارد.
او به گفته كريستين دوپورتراكپارك در دهه 1980، الهام مستقيمي را كه از دنياي سينما دريافته بود، با معماري خود در هم آميخت و دنياي تصاوير متحرك و فيلم را با طراحي دنياي واقعي تركيب كرد.
نزديكي روزافزون معماري و سينما (افزودن فاكتور حركت در معماري): در فرهنگ مبتني بر حمل و نقل ما سرعت عامل مهمي در سيماي شهري است. سرعت است كه منقطع بودن (ftagmentation) و برجستگيهاي فضا و زمان را پاك كرده است و در تركيب، همه چيز را به يم حضور مطلق بدل نموده است. امروزه سيماي شهري شهرهاي بزرگ مثل لوس آنجلس، بايد از ديد سرنشين داخل اتومبيل بررسي شود، كه پيوسته ديده ميشود و گسسته (freme- freme) نيست. معماري شهري نيز از معماري تك بنا به صورت طراحي شهري در آمده اشت و در تداوم و حركت ديده ميشود.
تفاوت فيلم و معماري: پروسه برخورد با فيلم خطي است. آغاز، پايان و جهتي مشخص دارد. پروسه خارقالعاده كه كارگردان موجوديت واقعي بيننده را تغيير ميدهد و به او براي مدتي محدود، يك نوع ديگري از ديدن و زندگي را مينماياند. اين كار را در كنترل شديد انجام ميدهد: اتاق تاريك شده، توجه كامل به پيشفرض Object، داستان ، تمركز، ايده، جسم، جدل، حالت، مكالمه، موزيك پس زمينه و كيفيت تصوير. خالق به طور نامرئي تجربه شخصي را به توليد و محصور ميكند و در حالي كه معماران ادعا ميكنند پروسه تجربه معماري بر عكس آن است: قابل انعطاف، بيپايان نسبت به مفهوم، معني، فرم ساختار و درك. تصوير در فيلم توسط امكان تكرار تهديد ميشوند؛ در صورتي كه افسانه بقا (سكون) معماري نيز توسط كنشهاي دنياي تغيير كننده فرسوده ميشود.
تفاوت تجربه معماري و سينما، (كه ديدگاهها در آن تعريف شده است) در اين است كه ما خود موضوع و فضاي معماري را تجربه و درك ميكنيم. بيشتر ما از راهنماييهاي راهنمايان تور فرار ميكنيم تا خودمان فضا را تجربه و جزئيات ساختمان را برداشت كنيم.
در مدارس معماري براي نشان دادن ساختمانها از عكس بهره ميگيرند. تصويري تنها داراي 2 بعد است و از فضا هيچ نميگويدو تنها فيلمبرداري ميتواند ما را به ابعاد فضايي لازم آشنا و قضا و حجم را ظاهر سازد. زيرا تجربه فضاي معماري بدين گونه است كه (در آن) راه ميرويم، نگاه ميكنيم، از ميان فضا ميگذريم، پرسپكتيوها تغيير ميكنند، كنجها ميچرخند، مقياسها تغيير ميكنند و بعد عمق وارد ميشود.
اخيراً تشابه بين معماري و فيلم، موضوع بسياري از متون انتقادي است. مدارس معماري با واحدهاي بين رسانهاي، طراحي صحنه، نورپردازي، مكاشفه فضا- زمان و غيره تجهيز ميگردند. و باور مكالمه (analogy) بين معماري و فيلم به زمينه مطالعات فرهنگي بسط داده شده است.
ما در معماري امروزمان از ارئه مجازي (Virtual Represention) فضاهاي طراحي شده، ماكتهاي مقياسدار و مدلهاي كامپوتري استفاده ميكنيم؛ آنها ساختارهاي (Sets) فيبم طبيعي ارائه معماري ما هستند. بنابراين ارائه؟ بسيار به خود پروژه نزديك است. 1 مدلهاي فيزيكي و فيلمبرداري از آنها امكان اين را ميدهد كه نه تنها به طور ثابت به آنها نگاه كنيم،بلكه در تحريك، جا به جايي افقي دوربين )( (Panning)، زوم كردنها و حركت در اطراف مدل.دنياي فيلم هنوز خيلي از دنياي صنعت ريشه ميگيرد. تنها يك بازديد كوتاه از يك استوديوي سينمايي كافي است كه دريابيم كه تكنيكهايي كه امروزه (به طور معمول) استفاده ميشود، خيلي شبيه تكنيكهاي دهه 1930 است. بنابراين ميتوان پيشبيني كرد كه در آينده نزديك دنياي سينما دچار تحولات دراماتيك ميشوذ و معماران نيز در خلق دنياي مجازي بهتري نقش خواهند داشت.احتمالاً حقيقت مجازي (VR) ميتواند به عنوان مكاتبه نهايي بين سينما و معماري انتخاب شود. 4معماري و فيلم هر دو در طراحي (طرح) رويا (Designing Dreams) مشتركند.
نویسنده : مسعود زمانیها
با معمار نمونه همراه باشید